«جک استراو» گفت چی گفت؟ خودش به من گفت…
خاندایی- سلام! راستش امروز گلاب بهجمالتان صبح خیلی شادی را شروع کردم. تا پایم را گذاشتم داخل آشپزخانه «نمکنیوز»، دیدم یک صدایی شبیه موسیقی(البته از نوع ناهنجارش) دارد میآید. خوب که دقت کردم، دیدم یک نفر دارد داخل همون دستگاه معروف موسیقیریال یک شعری که شبیه یک شعر معروف دیگر هست را میخونه:
جک استراو گفت………چی گفت؟
خودش به من گفت……… چی گفت؟
از تو خونش گفت………چی گفت؟
بنده به ایران نمیرم…. چرا نمیری؟
واسه اینکه من مریضم…… پیش باراک عزیزم!
.
.
.
آآآ….آآآ… بیا وسط… آآآ…آآآ… دس دس…دس دس…اون عقبیا چرا نمیان وسط؟ …آآآ…
به محض اینکه متوجه شدم اوضاع دارد بحرانی میشود، تصمیم گرفتم مداخله کنم و با کشیدن یک نعره عمیق! از ته حلقوم!!! سکوت را برپا کردم. خوب که چشم انداختم دیدم «نرمولک» دراز به دراز افتاده کف آشپزخانه. رفتم و شیلنگ آب را گرفتم رو هیکل نحسش. بعد هم وارد مذاکره شدم تا ببینم داستان چی بوده:
- چه مرگت شده «نرمولک»؟
- نمیدونم؟ داشتم مملکت را از انزوا خارج میکردم و تا تحریمها برداشته بشه و مردم یک نفسی بکشند اما یهو یک صدایی اومد که قلبم گرفت و دیگه چشمم جایی ور ندید…
- ای خاک بر اون سرت کنن! من همش یه داد کوچولو زدم … پرا از حال رفتی؟
- چیکار داری چرا از حال رفتم؟ تو بگو چرا نعره کشیدی؟
- آخه دیدم صدای آهنگ و موسیقی میاد و یواش یواش داره کار به جاهای باریک میکشه. برای همین مداخله کردم.
- ای اخلالگر، تندرو، کمی معتدل باش، یک مقدار میانهروی پیشه بگیر، تا کی باید از دست شماها بکشیم؟ چرا نمیذاری ماجرای ارتباط با انگلستان رو جوش بدهیم برود پی کارش؟ نکنه باز میخواهید از دیوار سفارت مردم برید بالا؟ بازم میخواهین…
- نرمولک جان! اولاً که من با این کمرم از دو تا پله هم نمیتونم برم بالا چه برسه به دیوار بعدشم لطفاً چند لحظه خاموش بذار من هم حرف بزنم. ماجرا اینه که این شعر انحرافی که تو داشتی میخوندی چه ربطی داشت به حل معضل رابطه با انگلستان؟
- اولاً که انحرافی باباته؟! اصلاً سابقه انحراف تو این مملکت وجود نداره! ضمناً داشتم ماجرای آمدن “جکاستراو” وزیرخارجه سالهای قبل انگلستان را به ایران، شرح میدادم. یک شعری هم داشتم میخواندم که پریدی وسط و شدی خرمگس معرکه! چرا نمیگذارید مشکلات اقتصادی را حل کنیم؟ چرا اجازه نمیدهید تحریمها را برداریم؟ خوب آدم باشید دیگر! فهم هم خوب چیزی است… من از تریبون همین رسانه داشتم خبر جکاستراو را با شیوه خودم منتشر میکردم. حالا اگه گذاشتی…
خوب آدم بعضی وقتها از دیگران درس زندگی میگیرد و کلی “چیز” میفهمد. مثلاً من از «نرمولک» یاد گرفتم که حرکات موزون و شعرهای آنچنانی میتواند برای مردم بشود نان و آب. الان هم که این نوشته را میخوانید، «نرمولک» در حال تلاش برای کاهش تنشهای موجود است و همچنان دارد اشعار دیپلماتیک میخواند!
«جک استراو» گفت…… چی گفت؟
در گوش من گفت……… چی گفت؟
گفته که ایران نمیاد……. چرانمیاد؟
برا اینکه ….
نظرات شما عزیزان: