افول ستارهيي كه ميخواست درخشان بماند
هيچكس نميآيد كه بماند. دير يا زود روز خداحافظي فرا ميرسد. هشت سال پيش محمود احمدينژاد خوب آمد. استقبالي كه جناح راست در تيرماه 84 از وي به عمل آورد، براي او شكوهمند بود. اگرچه در انتخابات خردادماه 84، احمدينژاد، در جناح مدعي اصولگرايي، رسم همراهي با چهرههاي شاخص همفكر خود را پاس نداشت و به دعوت ريشسفيدان و شخصيتهاي هميشه در صحنه محافظهكار اعتنا نكرد، اما وقتي در مرحله دوم در مقابل هاشميرفسنجاني، مرد ميانه در سياست ايران، ايستاد، تمامي گروهها، افراد و دانهدرشتهاي جبهه اصولگرايي را در خدمت شادي و پيروزي خود
گرفت. فراموش نكردهايم كه پيروزي احمدينژاد، كسي كه در دوره دو ساله شهرداري تهران توانسته بود خود را نشان دهد، پس از چندي به عرش و ملكوت وصل شد و هر يك از نيروهاي تريبوندار همراه او، سخن از اين گفت كه اين پيروزي از معادلات زميني بيرون است و دعاي خانواده شهدا و خوابهاي گوناگون عرفا و عناصر فرازميني، زمينهساز لطف پروردگار به ملت ايران شده كه يك مسوول رجاييگونه! به كار آيد و شعارهاي فراموش شده انقلاب اسلامي را احيا كند. اگر جرايد و رسانههاي مجازي آن روزها را مرور كنيم، تحليلهايي را مشاهده ميكنيم كه همهاش از
معنويت و علل مومنانه راي آوردن دكتر احمدينژاد سخن گفتهاند.چنين اخبار و تحليلهايي، پيروز رقابتهاي انتخاباتي سال 84 را كمي به سمت خودشيفتگي سوق داد و از او چهرهيي تكرو ساخت، با اين تصور و خيال كه راستي راستي در حاشيه مديريت مهدوي گام برميدارد و به همين دليل ميتواند جهان را مديريت كند. او رياستجمهوري ايران را وسيلهيي ميدانست كه همه دنيا را اصلاح كند.براي اين نگاه خود، دليل هم ميآورد. همان دليل كه در تاريخ هشت ساله اخير به هاله نور ثبتوضبط شده است،هماندليليكه در سفرهاي خارجياش، مثلا همگان را مبهوت طرحهاي وي براي برون بردن جهان از شرايط كفرآميز موجود ميكرد!اين نوع ورود به افكار عمومي، روز به روز ترديدهايي را در ميان مومنين و مومنات پيرامون ادعاهاي او ايجاد كرد. هرچه احمدينژاد تلاش كرد كه شراكت خود در مديريت جهاني امام موعود را جا بيندازد، تاثير معكوس بر جاي گذاشت. از طرفي در درون كشور، كوشيد كه خود را محور برنامهريزي و اجراي طرحهاي خويش معرفي
كند. لذا سازمان برنامهريزي را منحل كرد، شوراهاي گوناگوني را كه مسائل را كارشناسي ميكردند، بر هم زد، هرچه را خود قانون ميدانست، پيروي ميكرد و چندان كه بايد و شايد، به نظر ديگران توجه نميكرد. حتي وقتي در ميان اعضاي دولتي كه خود برگزيده بود، صداي انتقادآميزي بلند مي شد، سريعا منتقد همراه خود را از دور خارج ميكرد و فرد مطيع و زبان بستهيي را جايگزين او ميكرد. هر روز كه پيش ميرفت، قدرت داخلي و خارجي خود را از ديگراني كه ميپنداشت در ايران كارهيي بوده و هستند، فراتر ميديد. اين فراتر ديدن البته براي وي چندان كم هزينه هم نبود، اما چه ميتوانست بكند. بالاخره روح او براي برتر بودن از هر فردي، پرپر ميزد، تا جايي كه بعضا جايگاه و قدر و منزلت قانوني خويش را فراموش ميكرد. اين شيوه برخورد با مسائل گوناگون و واقعيات موجود، بسياري از همراهان نامدار و پرآوازه را واداشت كه از او فاصله
بگيرند.تعدادي و شايد همه مقامات بلندپايه مذهبي كه در بدو امر از محمود احمدينژاد جانانه حمايت ميكردند، او را شايسته ورود به بسياري از مباحث ديني و عرفاني و ملكوتي نميدانستند، اما او بالاخره راه خود را ميرفت و بر ديدگاههاي اينچنيني خويش پافشاري ميكرد. هشت سال به اين منوال گذشت، از خودشيفتگي او كاسته نشد. هواداران ريز و درشت او، اين رفتار او را به نتيجه عملكرد اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي او گره زدند و در انتها به جمعبندي قابل قبولي نرسيدند. خيليها زودتر و بعضيها هم در اين ماههاي آخر او را در عرصه سياست و در دنياي پر از معنويتي كه خود ترسيم كرده بود، تنها گذاشتند. شايد ميخواستند از زير بار مسووليتي كه جامعه و تاريخ بر دوش آنها گذاشته، شانه خالي كنند، كه هرگز نميتوانند. تندروهاي جناح راست از خجلت همراهي كامل با او، اطرافيانش را بهانه قرار دادند و مخالفت با او را در مخالفت با همراهان او جستوجو ميكردند. «حلقه منحرفين» را در رسانههاي خود خلق كردند، شايد بتوانند با ناسزاگويي به اين حلقه موهوم و مبهم، نقش خود را از پيوند با گرفتاريهايي كه بر ملت و كشور بارشد، پاك كنند، اما موفق نشدند.بالاخره احمدينژاد در آسمان سياست ايران، ناگهان درخشيد با هواداراني بسيار كه او را تا حدي هم تقديس ميكردند. بيش از پنج سال از همه وجوه و زواياي كاري او حمايت كردند، اما به مرور، نه تنها قداستش ريخت كه رفتار و گفتار و كردارش نيز توسط همراهان نيمه راه زير سوال رفت و اكنون كه دارد خداحافظي
ميكند، جز معدود افرادي كه از وزن بالايي برخوردار نيستند، كسي را همراه خود ندارند.
نظرات شما عزیزان: